عنوان هایم تمام شده
ارسال شده توسط در 86/9/19:: 12:49 صبحبه نام خدا
حس میکنم که دیگر همه حرف هایم تمام شده، حس میکنم که دیگر هر چه میگویم یا می نویسم تکرار است (1) و خدایا چقدر تکرار؟!
همیشه درد هایم همین ها (2) بوده ، دلتنگی ها و تنهایی هایم از همین ها نشات گرفته و تردید هایم در لحظه لحظه های زندگی ام به سبب همین ها بوده...
تا کی باید این ها را با خود به دوش بکشم ! تا کی باید نادانی ، کوتاهی و بی ارادگی و... را با خود داشته باشم ... خدایا مددی ..
و این تکرار زندگی من است که هر روز همین ها را با خود میگویم، بدون آنکه قدمی مفید در بهبود دردهایم بردارم ... و این گونه می شود که دردم همین ها می ماند و بودنم تکراری می شود...
اعتراف میکنم که زندگی شده فقط حرف! حرف هایی که کمتر به عمل میرسند و خیلی از آنهایی که حتی به عمل میرسند خلوص ندارند!
حالا تو بگو من با این جان خسته و روح درمانده چه کنم؟!
-------------------------------------------------------------------------------------------------
(1) نمی دانم شاید تمام نشده باشد ولی من دیگر نوشتن برایم سخت شده است.
(2) درد دوزی از خدا، دوری از خود و اشتباهاتی که به سبب آن در زندگی ام رخ میدهد و همچنان ادامه دارد!